فاطمه (س)

جاوا وب

این سایت را حمایت می کنم

فروشگاه آنلاین

برنامه نویسی VB

جاوا وب

 
 


راه حسین، کوتاهترین راه رسیدن به بهشت است.

فاطمه (س)

اگر چه بنابر نص آيه شريفه قرآن، حضرت مريم برگزيده زنان جهانيان معرفي گرديده و در نزد مسلمانان دارايمقامي بلند و عفت و پاکدامني مثال‌زدني مي‌باشد و از زنان برتر جهان معرفي گشته است، اما او برگزيده‌ي زنانعصر خويش بوده است. ولي علو مقام حضرت زهرا (عليها السلام) تنها محدود به عصر حيات آن بزرگوارنمي‌باشد و در تمامي اعصار جريان دارد. لذا است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در کلامي ديگر

صراحتاً فاطمه (عليها السلام) را سرور زنان اولين و آخرين ذکر مي‌نمايند. اما نکته‌اي ديگر نيز در اين دوحديث نبوي و احاديث مشابه دريافت مي‌شود و آن اينست که اگر فاطمه (عليها السلام) برترين بانوي جهانياناست و در بين زنان از هر جهت، کسي داراي مقامي والاتر از او نيست، پس شناخت سراسر زندگاني و تماميلحظات حيات او، از ارزش فوق العاده برخوردار مي‌باشد. چرا که آدمي با دقت و تأمل در آن مي‌تواند بهعا ليترين رتبه‌هاي روحاني نائل گردد. از سوي ديگر با مراجعه به قرآن کريم درمي‌يابيم که آيات متعددي دربيانشأن و مقام حضرتش نازل گرديده است که از آن جمله مي‌توان به آيه‌ي تطهير، آيه مباهله، آيات آغازينسوره دهر، سوره کوثر، آيه اعطاي حق ذي القربي و... اشاره نمود که خود تأکيدي بر مقام عميق آن حضرتدر نزد خداوند است. اين آيات با تکيه بر توفيق الهي، در مقالات ديگر مورد بررسي قرار خواهد گرفت. ما دراين قسمت به طور مختصر و با رعايت اختصار، به مطالعه شخصيت و زندگاني آن بزرگوار خواهيم پرداخت.

 

نام، القاب، کنيه‌ها

نام مبارک آن حضرت، فاطمه (عليها السلام) است و از براي ايشان القاب و صفات متعددي همچون زهرا، صديقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضيه، مرضيه، نيز ذکر شده است.
فاطمه، در لغت به معني بريده شده و جدا شده مي‌باشد و علت اين نامگذاري بر طبق احاديث نبوي، آنست که: پيروان فاطمه (عليها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بريده، جدا شده و برکنارند.
زهرا به معناي درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (عليه السلام) روايت شده است که: "چون دخت پيامبر در محرابش مي‌ايستاد (مشغول عبادت مي‌شد)، نورش براي اهل آسمان مي‌درخشيد؛ همانطور که نور ستارگان براي اهل زمين مي‌درخشد."

صدّيقه به معني کسي است که به جز راستي چيزي از او صادر نمي شود. طاهره به معناي پاک و پاکيزه، مبارکه به معناي با خير و برکت، بتول به معناي بريده و دور از ناپاکي، راضيه به معناي راضي به قضا و قدر الهي و مرضيه يعني مورد رضايت الهي.(1)
کنيه‌هاي فاطمه (عليها السلام) نيز عبارتند از ام الحسين، ام الحسن، ام الائمه، ام ابيها و...
ام ابيها به معناي مادر پدر مي‌باشد و رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دخترش را با اين وصف مي‌ستود؛ اين امر حکايت از آن دارد که فاطمه (عليها السلام) بسان مادري براي رسول خدا بوده است. تاريخ نيز گواه خوبي بر اين معناست؛ چه هنگامي که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خديجه (سلام الله عليها) غمخوار پدر و مايه پشت گرمي و آرامش رسول خدا بود و در اين راه از هيچ اقدامي مضايقه نمي‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم مي‌گذاشت و چه در تمامي مواقف ديگر حيات رسول خدا.

 

 

 مادر و پدر

همانگونه که مي‌دانيم، نام پدر محمد بن عبدالله (صلي الله عليه و آله و سلم) است که او رسول گرامي اسلام، خاتم پيامبران الهي و برترين مخلوق خداوند مي‌باشد. مادر حضرتش خديجه دختر خويلد، از زنان بزرگ و شريف قريش بوده است. او نخستين بانويي است که به اسلام گرويده است و پس از پذيرش اسلام، تمامي ثروت و دارايي خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خديجه در دوران جاهليت و دوران پيش از ظهور اسلام نيز به پاکدامني مشهور بود؛ تا جايي که از او به طاهره (پاکيزه) ياد مي‌شد و او را بزرگ زنان قريش مي‌ناميدند.


ولادت
فاطمه (عليها السلام)  در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادي الثاني در مکه به دنيا آمد. چون به دنيا پانهاد، به قدرت الهي لب به سخن گشود و گفت: "شهادت مي‌دهم که جز خدا، الهي نيست و پدرم رسول خدا و آقاي پيامبران است و شوهرم سرور اوصياء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان مي‌باشند." اکثر مفسران شيعي و عده‌اي از مفسران بزرگ اهل تسنن نظير فخر رازي، آيه آغازين سوره کوثر را به فاطمه (عليها السلام) تطبيق نموده‌اند و او را خير کثير و باعث بقا و گسترش نسل و ذريه پيامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شايان ذکر است که آيه انتهايي اين سوره نيز قرينه خوبي براين مدعاست که در آن خداوند به پيامبر خطاب مي‌کند و مي‌فرمايد همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

 

مکارم اخلاق

سراسر زندگاني صديقه طاهره (عليها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهاي نمونه و انساني است. ما در اين مجال جهت رعايت اختصار تنها به سه مورد اشاره مي‌نماييم. اما دوباره تأکيد مي‌کنيم که اين موارد، تنها بخش کوچکي از مکارم اخلاقي آن حضرت است.
1- از جابر بن عبدالله انصاري، صحابي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) منقول است که: مردي از اعراب مهاجر که فردي فقير مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چيزي ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله عليها) که در کنار مسجد و در نزديکي خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمايي نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابي و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (عليها السلام) آمد و بر اهل بيت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (عليها السلام) با وجود اينکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهايت گرسنگي به سر مي‌بردند، چون از حال فقير آگاه شد، گردن‌بندي را که فرزند حمزه، دختر عموي حضرت به ايشان هديه داده بود و در نزد آن بزرگوار يادگاري ارزشمند محسوب مي‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابي فرمود: اين را بگير و بفروش؛ اميد است که خداوند بهتر از آن را نصيب تو نمايد. اعرابي گردن‌بند را گرفت و به نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از شنيدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ريخت و به حال اعرابي دعا فرمود. عمار ياسر (از اصحاب پيامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطاي غذا، لباس، مرکب و هزينه سفر به اعرابي، آن گردن‌بند را از او خريداري نمود. پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) از اعرابي پرسيد: آيا راضي شدي؟ او در مقابل، اظهار شرمندگي و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه اي يماني پيچيده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پيامبر هديه داد. غلام به نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و جريان را باز گفت. حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (عليها السلام) بخشيد. غلام به خانه‌ي صديقه اطهر آمد. زهرا (عليها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.
گويند غلام در اين هنگام تبسم نمود. هنگامي که علت را جويا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتي بود، گرسنه‌اي را سير کرد و برهنه‌اي را پوشانيد، پياده‌اي را صاحب مرکب و فقيري را بي‌نياز کرد و غلامي را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خويش بازگشت.
2- رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در شب زفاف پيراهن نويي را براي دختر خويش تهيه نمود. فاطمه (عليها السلام) پيراهن وصله‌داري نيز داشت. سائلي بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پيراهن کهنه مي‌خواهم. حضرت زهرا (عليها السلام) خواست پيراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به ياد آيه شريفه "هرگز به نيکي دست نمي‌يابيد مگر آنکه از آنچه دوست داريد انفاق نماييد"، افتاد. در اين هنگام فاطمه (عليها السلام) پيراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.
3- امام حسن مجتبي در ضمن بياني، عبادت فاطمه (عليها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خويشتن، در عاليترين ساعات راز و نياز با پروردگار را اين گونه توصيف مي‌نمايند: "مادرم فاطمه را ديدم که در شب جمعه‌اي در محراب عبادت خويش ايستاده بود و تا صبحگاهان، پيوسته به رکوع و سجود مي‌پرداخت. و شنيدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا مي‌کرد، آنان را نام مي‌برد و بسيار برايشان دعا مي‌نمود اما براي خويشتن هيچ دعايي نکرد. پس به او گفتم: اي مادر، چرا براي خويش همانگونه که براي غير، دعا مي‌نمودي، دعا نکردي؟ فاطمه (عليها السلام) گفت: پسرم ! اول همسايه و سپس خانه."

ازدواج و فرزندان آن حضرت
صديقه کبري خواستگاران فراواني داشت. نقل است که عده‌اي از نامداران صحابه از او خواستگاري کردند. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختيار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌اي ديگر از ميان نامداران مهاجرين، براي خواستگاري فاطمه (عليها السلام) به نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضريم براي اين وصلت، مهر سنگيني را تقبل نماييم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول مي‌نمود تا سرانجام جبرئيل بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شد و گفت: "اي محمد! خدا بر تو سلام مي‌رساند و مي‌فرمايد فاطمه را به عقد علي درآور، خداوند علي را براي فاطمه و فاطمه را براي علي پسنديده است." امام علي (عليه السلام) نيز از خواستگاران فاطمه (عليها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گرديد، به امر الهي با اين وصلت موافقت نمود. در روايات متعددي نقل گشته است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اگر علي نبود، فاطمه همتايي نداشت. بدين ترتيب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (عليها السلام) با مهري اندک (بر خلاف رسوم جاهلي که مهر بزرگان بسيار بود) به خانه امام علي (عليه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره اين ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهاي حسن، حسين، زينب، ام کلثوم و محسن (که در جريان وقايع پس از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) از امامان 12 گانه مي‌باشند که در دامان چنين مادري تربيت يافته‌اند و 9 امام ديگر (به غير از امام علي (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام)) از ذريه امام حسين (عليه السلام) مي‌باشند و بدين ترتيب و از طريق فاطمه (عليها السلام) به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) منتسب مي‌گردند و از ذريه ايشان به شمار مي‌روند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرين (به غير از امير مؤمنان (عليه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (عليها السلام) را "ام الائمه" (مادر امامان) گويند.
زينب (سلام الله عليها) که بزرگترين دختر فاطمه (عليها السلام) به شمار مي‌آيد، بانويي عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسين (عليه السلام)، آن چنان قيام حسيني را نيکو تبيين نمود، که پايه‌هاي حکومت فاسق اموي به لرزه افتاد و صداي اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور يزيد بارها و بارها بلند شد. تا جايي که حرکتهاي گسترده‌اي بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جاي جاي تاريخ درباره عبادت زينب کبري (عليها السلام) بدست مي‌آيد، آنست که حتي در سخت‌ترين شرايط و طاقت‌فرساترين لحظات نيز راز و نياز خويش با پروردگار خود را ترک ننمود و اين عبادت و راز و نياز او نيز ريشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبي داشت.
ام کلثوم نيز که در دامان چنين مادري پرورش يافته بود، بانويي جليل القدر و خردمند و سخنور بود که او نيز پس از عاشورا به همراه زينب (سلام الله عليها) حضور داشت و نقشي عمده در آگاهي دادن به مردم ايفا نمود.

فاطمه (عليها السلام) در خانه

فاطمه (عليها السلام) با آن همه فضيلت، همسري نيکو براي امير مؤمنان بود. تا جايي که روايت شده هنگامي که علي (عليه السلام) به فاطمه (عليها السلام) مي‌نگريست، غم و اندوهش زدوده مي‌شد. فاطمه (عليها السلام) هيچگاه حتي اموري را که مي‌پنداشت امام علي (عليه السلام) قادر به تدارک آنها نيست، از او طلب نمي نمود. اگر بخواهيم هر چه بهتر رابطه زناشويي آن دو نور آسمان فضيلت را بررسي نماييم، نيکوست از امام علي (عليه السلام) بشنويم؛ چه آن هنگام که در ذيل خطبه‌اي به فاطمه (عليها السلام) با عنوان بهترين بانوي جهانيان مباهات مي‌نمايد و او را از افتخارات خويش بر مي‌شمرد و يا آن هنگام که مي‌فرمايد: "بخدا سوگند که او را به خشم در نياوردم و تا هنگامي که زنده بود، او را وادار به کاري که خوشش نيايد ننمودم؛ او نيز مرا به خشم نياورد و نافرماني هم ننمود."

مقام حضرت زهرا (عليها السلام) و جايگاه علمي ايشان
فاطمه زهرا (عليها السلام) در نزد شيعيان اگر چه امام نيست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بين مسلمانان به خصوص شيعيان، نه تنها کمتر از ساير ائمه نيست، بلکه آن حضرت همتاي امير المؤمنين و داراي منزلتي عظيم‌تر از ساير ائمه طاهرين (عليهم السلام) مي‌باشد.
اگر بخواهيم مقام علمي فاطمه (عليها السلام) را درک کنيم و به گوشه‌اي از آن پي ببريم، شايسته است به گفتار او در خطبه فدکيه بنگريم؛ چه آنجا که استوارترين جملات را در توحيد ذات اقدس ربوبي بر زبان جاري مي‌کند، يا آن هنگام که معرفت و بينش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار مي‌سازد و يا در مجالي که در آن خطبه، امامت را شرح مختصري مي‌دهد. جاي جاي اين خطبه و احتجاجات اين بانوي بزرگوار به قرآن کريم و بيان علت تشريع احکام، خود سندي محکم بر اقيانوس بي‌کران علم اوست که متصل به مجراي وحي است (قسمتي از اين خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد). از ديگر شواهدي که به آن وسيله مي‌توان گوشه‌اي از علو مقام فاطمه (عليها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و يا حتي مردان مدينه در مسائل ديني و اعتقادي به آن بزرگوار مي‌باشد که در فرازهاي گوناگون تاريخ نقل شده است. همچنين استدلالهاي عميق فقهي فاطمه (عليها السلام) در جريان فدک (که مقداري از آن در ادامه ذکر خواهد گرديد)، به روشني بر احاطه فاطمه (عليها السلام) بر سراسر قرآن کريم و شرايع اسلامي دلالت مي‌نمايد.

مقام عصمت
در بيان عصمت فاطمه (عليها السلام) و مصونيت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آيه تطهير ما را بي‌نياز مي‌کند. ما در اين قسمت جهت جلوگيري از طولاني شدن بحث، تنها اشاره مي‌نماييم که عصمت فاطمه (عليها السلام) از لحاظ کيفيت و ادله اثبات همانند عصمت ساير ائمه و پيامبر است که در قسمت مربوطه در سايت بحث خواهد شد.

بيان عظمت فاطمه از زبان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)
رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (عليها السلام) را ستود و از او تجليل نمود. در مواقع بسياري مي‌فرمود: "پدرش به فدايش باد" و گاه خم مي‌شد و دست او را مي‌بوسيد. به هنگام سفر از آخرين کسي که خداحافظي مي‌نمود، فاطمه (عليها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولين محلي که وارد مي‌شد، خانه او بود.
عامه محدثين و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقيده‌اي، اين کلام را نقل نموده‌اند که حضرت رسول مي‌فرمود: "فاطمه پاره تن من است هر کس او را بيازارد مرا آزرده است." از طرفي ديگر، قرآن کريم پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را از هر سخني که منشأ آن هواي نفساني باشد، بدور دانسته و صراحتاً بيان مي‌دارد که هر چه پيامبر مي‌فرمايد، سخن وحي است. پس مي‌توان دريافت که اين همه تجليل و ستايش از فاطمه (عليها السلام)، علتي ماوراي روابط عاطفي مابين پدر و فرزند دارد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز خود به اين مطلب اشاره مي‌فرمود. گاه در جواب خرده‌گيران، لب به سخن مي‌گشود که خداوند مرا به اين کار امر نموده و يا مي‌فرمود: "من بوي بهشت را از او استشمام مي‌کنم."
اما اگر از زواياي ديگر به بحث بنگريم و حديث نبوي را در کنار آيات شريفه قرآن کريم قرار دهيم، مشاهده مي‌نماييم قرآن کريم عقوبت کساني که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را اذيت نمايند، عذابي دردناک ذکر مي‌کند. و يا مي‌فرمايد کساني که خدا و رسول را اذيت نمايند، خدا آنان را در دنيا از رحمت خويش دور مي‌دارد و براي آنان عذابي خوار کننده آماده مي‌نمايد. پس به نيکي مشخص مي‌شود که رضا و خشنودي فاطمه (عليها السلام)، رضا و خشنودي خداوند است و غضب او نيز باعث غضب خداست. به بياني دقيق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهي است. چرا که نمي‌توان فرض نمود، شخصي عملي را انجام دهد و بدان وسيله فاطمه (عليها السلام) را بيازارد و موجب آزردگي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گردد و بدين سبب مستوجب عقوبت الهي شود، اما خداوند از آن شخص راضي و به عمل او خشنود باشد و در عين رضايت، او را مورد عقوبتي سنگين قرار دهد.
نکته‌اي ديگر که از قرار دادن اين حديث در کنار آيات قرآن کريم بدست مي‌آيد، آنست که رضاي فاطمه (عليها السلام)، تنها در مسير حق بدست مي‌آيد و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهي حاصل مي‌شود و در اين امر حتي ذره‌اي تمايلات نفساني و يا انگيزه‌هاي احساسي مؤثر نيست. چرا که از مقام عدل الهي، بدور است شخصي را به خاطر غضب ديگري که برخواسته از تمايل نفساني و يا عوامل احساسي مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نمايد.

فاطمه (عليها السلام) پس از پيامبر
با وفات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، فاطمه (عليها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از يک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرين فرستاده خداوند و ممتازترين مخلوق او، از ميان بندگان به سوي خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خويش برترين مکارم اخلاقي را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظيم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحي تشريعي بسته شد؛ از طرفي ديگر حق وصي او غصب گشته بود. و بدين ترتيب دين از مجراي صحيح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (عليها السلام) هيچگاه غم و اندوه خويش را در اين زمينه کتمان نمي‌نمود. گاه بر مزار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) حاضر مي‌شد و به سوگواري مي‌پرداخت و گاه تربت شهيدان احد و مزار حمزه عموي پيامبر را برمي‌گزيد و درد دل خويش را در آنجا بازگو مي‌نمود. حتي آن هنگام که زنان مدينه علت غم و اندوه او را جويا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصي اوست.
هنوز چيزي از وفات رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهي توسط ايشان در روز غدير، مبني بر نصب امام علي (عليه السلام) به عنوان حاکم و ولي مسلمين پس از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، توسط عده اي ناديده گرفته شد و آنان در محلي به نام سقيفه جمع گشتند و از ميان خود فردي را به عنوان حاکم برگزيدند و شروع به جمع‌آوري بيعت از سايرين براي او نمودند. به همين منظور بود که عده‌اي از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حکومت و ناديده گرفتن فرمان الهي در نصب امام علي (عليه السلام) به عنوان ولي و حاکم اسلامي پس از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه فاطمه (عليها السلام) جمع گشتند. هنگامي که ابوبکر - منتخب سقيفه - که تنها توسط حاضرين در سقيفه انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بيعت با وي مطلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (عليها السلام) نمود تا امام علي (عليه السلام) و سايرين را به زور براي بيعت در مسجد حاضر نمايد. عمر نيز با عده‌اي به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (عليها السلام) شد. هنگامي که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (عليها السلام) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جويا شد. عمر علت را حاضر نمودن امام علي (عليه السلام) و ديگران در مسجد براي بيعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (عليها السلام) آنان را از اين امر منع نمود و آنان را مورد توبيخ قرار داد. در نتيجه عده‌اي از همراهيان او متفرق گشتند. اما در اين هنگام او که از عدم خروج معترضين آگاهي يافت، تهديد نمود در صورتي که امام علي (عليه السلام) و سايرين براي بيعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشيد. و اين در حالي بود که مي‌دانست حضرت فاطمه (عليها السلام) در خانه حضور دارد. در اين موقع عده‌اي از معترضين از خانه خارج شدند که مورد برخورد شديد عمر قرار گرفتند و شمشير برخي از آنان نيز توسط او شکسته شد. اما همچنان امير مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدين ترتيب عمر دستور داد تا هيزم حاضر کنند و به وسيله هيزمهاي گردآوري شده و پاره آتشي که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشيدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌اي از همراهانش خانه را مورد تفتيش قرار داده و امام علي را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند. در حين اين عمل، فاطمه (عليها السلام) بسيار صدمه ديد و لطمات فراواني را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظيفه و تکليف الهي خويش در دفاع از ولي زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهي و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خويش را ادامه دادند.



فاطمه (عليها السلام) و فدک
از ديگر ستمهايي که پس از ارتحال پيامبر در حق فاطمه (عليها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قريه‌اي است که تا مدينه حدود 165 کيلومتر فاصله دارد و داراي چشمه جوشان و نخلهاي فراوان خرماست و خطه‌اي حاصلخيز مي‌باشد. اين قريه متعلق به يهوديان بود و آن را بدون هيچ جنگي به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بخشيدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال مي‌گردد و بر طبق صريح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پيامبر اسلام دارد. پس از اين جريان و با نزول آيه «و ات ذا القربي حقه»، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بر طبق دستور الهي آن را به فاطمه (عليها السلام) بخشيد. فاطمه (عليها السلام) و امير مومنان (عليه السلام) در فدک عاملاني داشتند که در آباداني آن مي‌کوشيدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را براي فاطمه (عليها السلام) مي‌فرستادند. فاطمه (عليها السلام) نيز ابتدا حقوق عاملان خويش را مي‌پرداخت و سپس مابقي را در ميان فقرا تقسيم مي‌نمود؛ و اين در حالي بود که وضع معيشت آن حضرت و امام علي (عليه السلام) در ساده‌ترين وضع به سر مي‌برد. گاه آنان قوت روز خويش را هم در راه خدا انفاق مي‌نمودند و در نتيجه گرسنه سر به بالين مي‌نهادند. اما در عين حال فقرا را بر خويش مقدم مي‌داشتند و در اين عمل خويش، تنها خدا را منظور نظر قرار مي‌دادند. (چنانچه در آيات آغازين سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حديثي به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با اين مضمون که ما انبيا از خويش ارثي باقي نمي‌گذاريم، ادعا نمود آنچه از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) باقي مانده، متعلق به تمامي مسلمين است.
فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خويش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادي را به عنوان شاهد معرفي نمود که گواهي دهند پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در زمان حيات خويش فدک را به او بخشيده است و در نتيجه فدک چيزي نبوده که به صورت ارث به او رسيده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌اي را در مسجد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ايراد نمود که همانگونه که قبلاً نيز ذکر شد، حاوي مطالب عميق در توحيد و رسالت و امامت است. در اين خطبه که در نهايت فصاحت و بلاغت ايراد گرديده است، بطلان ادعاي ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن مي‌گويي؟! سپس حضرت به شواهدي از آيات قرآن اشاره نمود که در آنها سليمان، وارث داود ذکر گرديده و يا زکريا از خداوند تقاضاي فرزندي را مي‌نمايد که وارث او و وارث آل يعقوب باشد. از استدلال فاطمه (عليها السلام) به نيکي اثبات مي‌گردد بر فرض که فدک در زمان حيات پيامبر به فاطمه (عليها السلام) بخشيده نشده باشد، پس از پيامبر به او به ارث مي‌رسد و در اين صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعاي اينکه پيامبران از خويش ارث باقي نمي‌گذارند، ادعايي است خلاف حقيقت، و نسبت دادن اين کلام به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) امري است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهي سخن بگويد و خداوند نيز بارها در قرآن کريم اين امر را تاييد نموده و بر آن تاکيد کرده است. اما با تمام اين وجود، همچنان غصب فدک ادامه يافت و به مالک حقيقي‌اش بازگردانده نشد.
بايد توجه داشت صحت ادعاي فاطمه (عليها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهاي او آنچنان متين و استوار بيان گرديد که ديگر براي کسي جاي شک باقي نمي‌ماند و بسياري از منکرين در درون خود به وضوح آن را پذيرفته بودند. دليل اين معنا، آنست که عمر خليفه دوم هنگامي که فتوحات اسلامي گسترش يافت و نياز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گرديد، فدک را به امير مؤمنان (عليه السلام) و اولاد فاطمه (عليها السلام) باز گرداند. اما بار ديگر در زمان عثمان فدک غصب گرديد.

بيماري فاطمه (عليها السلام) و عيادت از او
سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتي که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقايع پس از آن وارد گشته بود، بيمار گشت و در بستر بيماري افتاد. گاه به زحمت از بستر برمي‌خاست و کارهاي خانه را انجام مي‌داد و گاه به سختي و با همراهي اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌رساند و يا کنار مزار حمزه عموي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ديگر شهداي احد حاضر مي‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو مي‌نمود.
در همين ايام بود که روزي زنان مهاجر و انصار که از بيماري او آگاهي يافته بودند، جهت عيادت به ديدارش آمدند. فاطمه (عليها السلام) در اين ديدار بار ديگر اعتراض و نارضايتي خويش را از اقدام گروهي که خلافت را به ناحق از آن خويش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌اي که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظيفه الهي و ناديده گرفتن فرمان نبوي درباره وصايت امام علي (عليه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب اين اقدام و خروج اسلام از مجراي صحيح خود به آنان هشدار داد. همچنين برکاتي را که در اثر عمل به تکليف الهي و اطاعت از جانشين پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود.
در چنين روزهايي بود که ابابکر و عمر به عيادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (عليها السلام) از آنان رويگردان بود و به آنان اذن عيادت نمي‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (عليها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (عليها السلام) در اين هنگام، اين کلام پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضي نمايد مرا راضي نموده"، به آنان يادآوري نمود. ابابکر و عمر نيز صدق اين کلام و انتساب آن به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را تأييد نمودند. سرانجام فاطمه (عليها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آورديد و هرگز من را راضي ننموديد؛ در نزد پيامبر، شکايت شما دو نفر را خواهم نمود."

وصيت
در ايام بيماري، فاطمه (عليها السلام) روزي امام علي (عليه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصي خويش قرار داد و به آن حضرت وصيت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (عليها السلام) را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نمايد و شبانه دفن کند و احدي از کساني که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفين و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

شهادت
سرانجام روز سوم جمادي الثاني سال يازدهم هجري فرا رسيد. فاطمه (عليها السلام) آب طلب نموده و بوسيله آن بدن مطهر خويش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌اي نو پوشيد و در بستر خوابيد و پارچه‌اي سفيد به روي خود کشيد؛ چيزي نگذشت که دخت پيامبر، بر اثر حوادث ناشي از هجوم به خانه ايشان، دنيا را ترک نموده و به شهادت رسيد؛ در حاليکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بيشتر نمي‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در اين دنيا زندگي نمود.
فاطمه (عليها السلام) در حالي از اين دنيا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترين کتب در نزد اهل تسنن و همچنين برترين کتب شيعيان، از ابابکر و عمر خشمگين بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبيعي است که ديگر حتي تأسف ابي‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (عليها السلام) سودي نخواهد بخشيد.

تغسيل و تدفين
مردم مدينه پس از آگاهي از شهادت فاطمه (عليها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشييع و تدفين فاطمه (عليها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفين فاطمه (عليها السلام) به تأخير افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامي که شب فرا رسيد و چشمان مردم به خواب رفت، امام علي (عليه السلام) بنا بر وصيت فاطمه (عليها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج ديده همسر خويش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامي که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) (در حالي که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌اي از صحابه راستين رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را که البته مورد رضايت فاطمه (عليها السلام) بودند، خبر نمايند تا در مراسم تدفين آن بزرگوار شرکت کنند. (و اينان از 7 نفر تجاوز نمي‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امير مؤمنان بر فاطمه (عليها السلام) نماز گزارد و سپس در ميان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفيانه در فراق مادر جوان خويش گريه مي‌نمودند، به تدفين فاطمه (عليها السلام) پرداخت. هنگامي که تدفين فاطمه (عليها السلام) به پايان رسيد، رو به سمت مزار رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نمود و گفت:
"سلام بر تو اي رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختري که بر تو و در کنار تو آرميده است و در زماني اندک به تو ملحق شده. اي رسول خدا، صبر و شکيبايي‌ام از فراق حبيبه‌ات کم شده، خودداريم در فراق او از بين رفت... ما از خداييم و بسوي او باز مي‌گرديم...*((لطفا نظر بدهید ممنون))*

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: برچسب‌ها: فاطمه, زندگینامه حضرت فاطمه زهرا , زندگینامه حضرت فاطمه زهرا , فاطمه, یافاطمه الزهرا, فاطمه بنت محمد, فاطمه جان, جانم فدای فاطمه, یافاطمه الزهرا, زندگی فاطمه, زندگی همسرحضرت علی,
نويسنده : محمدرضادلاویز
تاريخ : پنج شنبه 21 آذر 1392